PURE LOVE شبنم عشق
PURE LOVE شبنم عشق
To gharibane Be Khosh Haliye Khod Minegari Va Man Ghamgin Tar Az Anam Ke To Ra Shad Kunam
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:, توسط MAGICPRINCE |

 

ب بخش She'r Love وبلاگ Shabanme Eshgh خوش آمدید

 

امیدوارم قدر این لحظه های ابریتو و همین طور اشکای نازتو بدونی عزیزم

 

 
 
 
 
www.ShabnameEshgh.Lxb.Ir
 

بنشین به کنارم من مست مدامم

بی روی توام این سرمستی بی دوامم

گرفتن پیمانه به کف زین بیشتر حرامم

زین سان که من پریشان هوشیاری ناگهانم

گسستم پیشترزان که باشدم زنگارهوس عبادتگاهم

من بعد که با زهره افتد سازم

گر نگیرد این زخمه به یک جرعه می من بی خویشم

دل میگیرد این نوا به دست و خوش میدار که من این دور ناتمام زجم به اشارت اندوختم

چو نظر بررخ مهوشت از این مقام طاعی انداختم

 
www.ShabnameEshgh.Lxb.Ir
 
چه زیباست بخاطر تو زیستن
وبرای تو ماندن بپای تو مردن وبه عشق تو سوختن؛
وچه تلخ وغم انگیز است، دور از توبودن، برای تو گریستن؛
و به عشق و دنیای تو نرسیدن؛ ایکاش می دانستی بدون تو،
مرگ گواراترین زندگیست؛ بدون تو وبه دور ازدستهای مهربانت،
زندگی چه تلخ وناشکیباست. ایکاش می دانستی مرز خواستن کجاست،
وایکاش میدیدی قلبی راکه فقط؛
برای تو می تپد
 
www.ShabnameEshgh.Lxb.Ir
 
 
غریب است و بیمار و تنها ، دلم
کجایی که جا مانده اینجا ، دلم
ز جور تو نشکسته و بشکند
از این عشق فولادی اما دلم
من امشب صدا می زنم ناله را
مبادا غریبی کند با دلم
به حدی خبر دارم از درد هجر
که می سوزد از داغ فردا دلم
شب ممتد و رنج دنباله دار
پریشان منم ، نا شکیبا دلم
چه گویم من از سردی مهر او
که می لرزد از غم ، سرا پا دلم
افق دور و مه دور و او دورتر
به داد دلم رس ، خدایا دلم
شدم بینوا تا در این بی کسی
به حال دلم سوخت یکجا دلم
 
 
www.ShabnameEshgh.Lxb.Ir
 
 
می بخشمت عزیزم

می بخشمت بخاطر ترانه های صادقم

بخاطر سخاوت قلب همیشه عاشقم

می بخشمت بخاطر تویی که خیلی بد شدی

پیش تو گریه کردم رفتی نموندی کم شدی
می بخشمت اگه نشد یه روزی مال من باشی

ولی بازم ازت میخوام بیاد من باشی

می بخشمت اگه که من خوب میدونم دلت میخواست

چشمای تو رازی بودن ولی غرور تو نخواست

می بخشمت عزیزم می بخشمت عزیزم

می بخشمت بخاطر چشمایی که منتظرن

خاطره هایی که نشد از تو خیال من برن

می بخشمت بخاطر فاصله های دم به دم

بیاد شعری که نشد یه خط شم برات بگم

رفتی کاری از دل خسته ی من بر نمی یاد

باید باهاش کنار بیام خدا برام بد نمی خواد

با اینکه با نبودنت غصه گذاشتی رودلم

اما بدون ه
 
www.ShabnameEshgh.Lxb.Ir
 
 
در دو راهی تقدیرمانده ام... مانده ام کدام مسیر را انتخاب کنم... اگربخواهم مسیر رفته ی دیروز را بروم جزء اشک و حسرت وندامتراهی پیش رویم نیست...اگر بخواهم دل به آینده واهی بدهمگذشته ام تباهه... پاهایم یارای رفتن نمی دهند... نمیدانماین چه شوری است در جان وتنم... پرده افکارم مغشوش... درسراپرده افکارم نقش چشمان مینیاتور تو نقش بسته... پس منهنوزم دوستت دارم. مانده ام با فکر و خیال تو چه کنم... بیهمگان به سر شود بی تو به سر نمی شود... میدانم بی خبر ازاحوالم نیستی... پس کمکم کن... کمکم کن تا راهی برای با همبودن بیابم و یا راهی بسازم... البته روزگار جوانی را همدر نظر بگیر که المثنی ندارد... و در آخر کلام اگرنتوانستی کمکم کنی... مساعدتی کن که برای همیشه از فکر وخیالم رخت سفر را ببندی... ببندی
 
www.ShabnameEshgh.Lxb.Ir
 
دل من همیشه برای تو پر پر بوده... عمری را در بغضگرفتن دستانت به سر کرده ام... آرام آرام به حرم دلم پاگذاشتی... ولی این را هم بدان که  عزم سفر کردیبی خداحافظی... چه ساده بی بهونه با بهونه رفتی... رفت کهرفت... ولی باور کن هنوزم سوختن در عشق نافرجامت در خیالممانده و غم نبودنت هم نتوانسته گوشه ای از حجم تنهاییم راپر کند... داغی که بر دلم گذاشتی آتشش هر روز شعله ورتر می شود... مهمتر از همه چی تنهایی که برایمبه ارمغان گذاشتی که با هیچ مفردی جمع نمیشه... بایددست شست از عشق تو... دستای من دیگه به تو نمی رسند... بهتو... این احساس دست و پا شکسته ارزانی خودم و دلم... پناهگاه دیگری شدی... به حسادت وادارم میکنی...ولی نه عزیزمن حسود نیستم... نیستم به عشق پاکم قسم... در آرزوهایماگر آن بالاها نیستی پایین پایین هم نیستی... دارم کم کمبه بخت خود عادت میکنم... سرنوشتم همینه...این عذابروزگاره باید به قسمت خود قانع باشیم... تو از همان اولمثلا بودی ولی  در آسمان من نبودی... دست برداردیگر... بسه خانه تکانی این قلب خسته... این دل که باتو صادق بود تمیز نمیشه...  بی وفایی نبودنت لکهسیاهی است بر تار تار وجودم....
www.ShabnameEshgh.Lxb.Ir
 

اگر بیایی یتیم خانه ی دلمرا برایت چراغانی می کنم... بغض و کینه را کنار میگذارم...خاطرات بد را به باد فراموشی می سپارم...یک مهمانیپر شکوه به راه می اندازم و با قطرات اشکی که در بغضم جامانده اند پذیرای تو هستم...امیدوارم آغوش گرمت هنوز همامن ترین پناهگاه برایم باشد...دلم می خواهد مانیتیسمنگاهت هنوز هم جاذبه ی لازم را داشته باشد و پشت پنجره یچشمانت دریای غم نهفته نباشد... با تو بودن لیاقت می خواهدکه من ندارم که از تو تنها مانده ام... اگر برگردی منت همبگذار... بر دیدگانم بر دیده منت...اعتراف می کنم در برهوتنبودنت برای آمدنت چنان مسیر جاده را صاف و هموار کردم کهانگار صد ساله اینجا آبادیه... اما همه اینها فکر و خیال وتراوشات این ذهن خسته ست... عزیزم به خودت زحمت برگشتندادی... قدر ندانستی باور کن... دلم را شکستی...دلی که بارفتنت مادام العمر با تنهایی آشنا شد و در آخر هم اختگرفت... اخت شد...

پی نوشت: دلسپردن آسونه...ولی دل بریدنسخت!؟

 
www.ShabnameEshgh.Lxb.Ir
 
 

 

www.ShabnameEshgh.Lxb.Ir

 

 

 

☆هنوزم میشه عاشق بود تو باشی کاره سختی نیست☆

 

☆ منو حالا نوازش کن که این فرصت نره از دست  ☆

☆ شاید این آخرین باره که این احساس زیبا هست ☆

☆منو حالا نوازش کن همین حالا که تب دارم☆

اگه لمسم کنی شاید به دنیای تو برگردم☆

 
 
www.ShabnameEshgh.Lxb.Ir
 

می خواهم با امواجم از اعماق درد هایم حصار ساحل را پاره کنم

و تو را در آغوش بگیرم ای خشکی خوشی ها و آرامشم

می خواهم آرامش روزهای بی تلاطمم را بر روی طوفان غمهایت غرق کنم...

و می خواهم سردیم را با گرمی عشق تو به پرواز و تبخیر  برسانم

 
 
www.ShabnameEshgh.Lxb.Ir
 

خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار

 

حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار

 

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن

 

اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار

 

با تار و پود این شب باید غزل ببافم

 

وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

 

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست

 

بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

 

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم

 

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

 

وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد

 

پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار

 

شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود

 

کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار

 

از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس

 

از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار

 
www.ShabnameEshgh.Lxb.Ir
 

اگه چشمات نبودن

 

اگه چشمات نبودن ، دنیا این رنگی نبود

رو لب پرنده ها ، دیگه آهنگی نبود

اگه چشمات نبودن ، آسمون آبی نبود

ُگلای یاس ِ سفید ، توی ِ هیچ خوابی نبود

اگه چشمات نبودن ، شب ِ مهتابی نبود

پشت ِِ اَبرای ِ دلم دیگه آفتابی نبود

اگه چشمات نبودن ، کی واسم گریه می کرد

دل ِ من وقتی شکست ، به کجا تکیه می کرد

اگه چشمات نبودن ، کی با من سفر می کرد

واسه جشن ِ ماهیا کی ماهُ خبر می کرد

اگه چشمات نبودن ، کی ُگلا رو آب می داد

واسه گنجشک دلم کی یه جای خواب می داد

حالا چشمات با َمَنن که هنوز نفس دارم

جُرأت پر کشیدن از توی قفس دارم

دیگه چشماتُ نگیر ، که من آزرده بشم

مثل گل تو فصل یخ ، زردُ پژمرده بشم

تا که چشماتُ دارم شعرای تازه میگم

همش از پنجره ای ، که به روم بازه می گم

 
 
www.ShabnameEshgh.Lxb.Ir

 

 

کلبه ی من

 

گرچه کلبـه ام کوچک است

 

  دلم اما برای تـــو جـــا دارد

 

  نگاهم اگــرچه بی صــداست

 

  ولی قلبم برای عشقت نا دارد

 

  بمان باعاشقانه های دلم و بگو

 

  دلم را نمی شکنی که دلم گناه دارد

 

  کاش دلت بادلم ونگاهمان باهم بماند

 

  چـــراکه نگاهت حســی آشنـا دارد

 

  نگاه نکن به کلبه درویشی ودستهای خالی ام

 

بنگر که کنون از هجوم خیالت چه حالی ام!؟!

 

www.ShabnameEshgh.Lxb.Ir
<img src="http://shabnameeshgh.loxblog.com/upload/s/shabnameeshgh/image/72.gif" alt="" width="18"

نظرات شما عزیزان:

aila
ساعت0:20---7 خرداد 1392
aliiiiiiiiii bod..dele manam shekast..hich vaght nemibakhshamesh..hichvaght..ghasamesh dadam nayad sare mazaram..!!

hasti
ساعت2:49---10 اسفند 1391
Dele man shekastetar az shishehaye shahre shomast
Shekaste shavad kasi ke cheninam mikhast


hasti
ساعت2:44---10 اسفند 1391
Delam gerefte




hasti
ساعت2:44---10 اسفند 1391
Delam gerefte




hasti
ساعت2:43---10 اسفند 1391
Delam gerefte



hasti
ساعت2:43---10 اسفند 1391
Delam gerefte



sofiya
ساعت18:05---19 مهر 1391
Naveshtehatoon harf nadare..
Good luck};-


هانى
ساعت10:04---10 خرداد 1391
من یک شکلات گذاشتم توی دستش .او یک شکلات گذاشت توی دستم .
من بچه بودم . او هم بچه بود. سرم را بالا کردم او هم سرش را بالا کرد . دید که مرا میشناسد .
خندیدم . گفت :« دوستیم ؟ »
گفتم : «دوست دوست »
گفت : « تا کجا؟‌»
گفتم : دوستی که « تا » ندارد !.
گفت : « تا مرگ ! »
خندیدم و گفتم : « گفتم که تا ندارد ! »
گفت : « باشد ، تا پس از مرگ !‌»‌
گفتم :‌« نه نه نه ، تا ندارد »
گفت :‌« قبول تا آنجا که همه زنده میشوند‌،‌یعنی زندگی پس از مرگ . باز با هم دوستیم . تا بهشت تا جهنم ، تا هر کجا که باشد من و تو با هم دوستیم.»
خندیدم گفتم :« تو برایش تا هر کجا که دلت میخواهد یک «تاا» بگذار . اصلا یک تا بکش از یک سر این دنیا تا سر آن دنیا . اما من اصلا تا نمیگذارم .»
نگاهم کرد .نگاهش کردم . باور نمیکرد . می دانستم او میخواست حتما دوستی مان تا داشته باشد .
دوستی بدون تا را نمیفهمید.
گفت:« بیا برای دوستیمان یک نشانه بگذاریم .»
گفتم : « باشد تو بگذار .» گفت :‌« شکلات .هر بار که همدیگر را می بینیم یک شکلات مال تو یکی مال من . باشد ؟ »
گفتم :« باشد .»
هر بار یک شکلات میگذاشتم توی دستش . او هم یک شکلات توی دست من . باز همدیگر را نگاه میکردیم یعنی که دوستیم .
دوست دوست .
من تندی شکلاتم را باز میکردم و میگذاشتم توی دهانم و تند تند آن را میمکیدم .
میگفت : « شکمو ، تو دوست شکموئی هستی »
و شکلاتش را میگذاشت توی صندوق کوچولوی قشنگی .
میگفتم :«‌بخورش ! » میگفت :« تمام میشود . میخواهم تمام نشود . برای همیشه بماند .»
صندوقش پر از شکلات شده بود .
هیچ کدامش را نمیخورد . من همه اش را خورده بودم .
گفتم :‌«‌اگر یک روز شکلاتهایت را مورچه ها بخورند یا کرمها . آنوقت چکار میکنی ؟ »
گفت :« مواظبشان هستم . » میگفت میخواهم نگهشان دارم تا وقتی دوست هستیم و من شکلات را میگذاشتم توی دهانم
و میگفتم : « نه نه نه تا ندارد . دوستی که تا ندارد . »

یک سال . دو سال . چهار سال . هفت سال . ده سال . بیست سال شده است او بزرگ شده است
من بزرگ شده ام . من همه شکلات ها را خورده ام . او همه شکلات ها را نگه داشته است .
او آمده امشب تا خداحافظی کند .
میخواهد برود . برود آن دور دورها ..
میگوید :‌«‌میروم اما زود برمیگردم »
من میدانم . میرود و برنمیگردد . یادش رفت شکلات را به من بدهد .
من یادم نرفت .
یک شکلات گذاشتم کف دستش گفتم :‌«‌این برای خوردن . »
و یک شکلات هم گذاشتم کف آن دستش و گفتم :‌« این هم آخرین شکلات برای صندوق کوچکت » .
یادش رفته بود که صندوقی دارد برای شکلاتهایش . هر دو را خورد و خندیدم .
میدانستم دوستی من « تا» ندارد .میدانستم دوستی او « تا » دارد .
مثل همیشه .
خوب شد همه شکلاتهایم را خوردم . اما او هیچ کدامشان را نخورد .
حالا با یک صندوق پر از شکلات چه خواهد کرد ؟! ...

گفت: بگو ضماير را.گفتم : من من من،من من من
،گفت:فقط من؟!  گفتم: بقيه رفتند!  


منیره جان
ساعت13:59---29 خرداد 1390
شبی در کنج میخانه گرفتم تیغ بر دستم...

بگفتم خالقا یا رب تو فکر کردی که من مستم...

که هستس تو چه می خواهی تو از قلبم ...

تو فرعون را خدا کردی ...

تو شیرین را ز فرهادش جدا کردی ...

سپس گفتی مشو کافر...

تو فکر کردی که من مستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟


monireh
ساعت12:21---28 خرداد 1390
احساس کودکانه

نمی دانم چرا آسمان دلت بارانی است ولی ابر چشمانت نمی بارد تا کویر خشک گونه هایت را
سیراب کند...
انگار یک دنیا حرف پشت سر گلویت راکد مانده است....
شاید می خواهی کسی بیاید و به جای تو فریاد بزند...
کاش می توانستی غمی را که در دل داری به من بگویی...
باور کن برای من خیلی سخت است که اندوه چشمانت را ببینم و نتوانم از انبوه دردهایت بکاهم...
شاید فکر می کنی آنقدر بزرگ نشده ام که دردهای تو را احساس کنم و بفهمم...
ولی حتی اگر نتوانم ...با سر انگشتان کوچکم گرهی از غم تو باز کنم...
قلبم برای تو خواهد زد و گوش هایم منتظر شنیدن صدای توست........

پس با من حرف بزن



romance
ساعت17:50---24 خرداد 1390
شلام ملیکم


وبلاگ خیلی جالبی دارید...ترکیب رنگ خیلی عالیه...



شعراتون خیلییییییییییییییییی خوب بود





موفق باشین...


خدا یارتون....




نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: